می خواهم زندگی کنم!


سایت روزنامه دنور پست به بهانه خروج نیروهای امریکایی از عراق، تعدادی عکس از لحظات حضور نیروهای امریکایی در عراق منتشر کرده است . عکس هایی دیدنی که بسیاری از خبرگزاری ها از آن با عنوان تصاویر تکان دهنده از حضور امریکا در عراق یاد کرده اند. بعد از هفت سال و پنج ماه جنگ در عراق، با پیام باراک اوباما پایان گرفت.
نمیدانم چرا دیدن تصاویر جنگ و سربازانی که به خانه هایشان بازمیگردند در هرگوشه از جهان، برای من یادآور فیلم " رویاهای" آکیراکوروساوا است. کوروساوا در اپیزود چهارم فیلم که " تونل" نام دارد، تصویر تلخی از جنگ را به نمایش میگذارد. تصویر سربازانی که هیچ گاه به آغوش خانواده هایشان باز نمی گردند.



فرماندهی با گام های لرزان به سمت تونل تاریکی که نمادی از " مرگ و نیستی" ست، پیش می رود. فرمانده از تونل می گذرد و به روشنایی می رسد. از جایی که ایستاده، تمام شهر، خانه ها و مردمانش را می توان دید. فرمانده با چشمانی اشک آلود به شهر که در آن زندگی هنوز جریان دارد نگاه میکند. صدای قدم هایی از تونل شنیده می شود. فرمانده یکی از افرادش را که به مانند بقیه افراد تحت فرمانش در عملیاتی کشته شده است را با صورتی سفید و بی روح می بیند. سرباز از اینکه جنگ تمام شده خوشحال است و آرزو میکند هرچه سریعتر به نزد خانواده اش بازگردد. فرمانده با صدای لرزان به سرباز ِ امیدوار میگوید که مُرده است و درآغوش او جان داده و باید به تونل بازگردد. اما سرباز با دست خانه ای را نشان میدهد که از دودکش هایش دود خارج میشود و با ناباوری به فرمانده می گوید که زنده است و پدر و مادرش در آن خانه چشم انتظار او نشسته اند. فرمانده این بار با صدای بلندتر به سرباز میگوید که مرده است و باید بازگردد. سرباز در حالیکه هنوز چشم بر خانه دوخته است با گام هایی لرزان به سمت تونل میرود.

فرمانده دوباره به شهر خیره میشود اما اینبار صدای گام های بیشتری را از داخل تونل میشنود. تمام افراد گروه از بین رفته اش، با صورت هایی سفید و چشمانی امیدوار درمقابل فرمانده می ایستند و سلام نظامی میدهند. پاهای فرمانده می لرزد. سربازان از اینکه جنگ تمام شده است و دوباره به خانه هایشان باز می گردند، خوشحالند. فرمانده به آنها می گوید که در شب عملیات تمام آنها توسط دشمن کشته شده اند و فقط " او" زنده مانده است. گروهان، متحیر به فرمانده نگاه میکنند و نمی خواهند به تونل بازگردند. فرمانده چاره ای ندارد باید آخرین فرمان را برای گروهانش صادر کند. با چشمانی پُراشک فریاد میزند: گروهان خبردار! گروهان عقب گرد! گروهان به پیش... گروهان با قدم هایی لرزان به تونل مرگ وارد میشود. فرمانده می ماند و شهری که زندگی در آن به مانند قبل جریان دارد.

1 نظرات:

اراکده گفت...

این فرمانده نظامی سگ اش به انهایی که ترانه راک اندرول- راه قدس از کربلا می گذرد- را می خواندند می ارزد...بهتره از تصاویر تکان تکان تکان دهنده جنگ خودمان و دفاع مقدس خیلی مقدسمان یادمان نرود...
سلام گلم
وبلاگ خوبی داری (های ! فحش ندی شوخی کردم)

ارسال یک نظر