جدایی نادر از سیمین



این روزها با توجه به حواشی جدایی نادر از سیمین و با توجه به نوشته ها و متن های مدح گونه ای که در سایت ها و نشریات مختلف در ستایش فیلم می خوانی شاید حرف زدن و انتقاد کردن از آخرین ساخته فرهادی کمی دشوار باشد. بخصوص که فیلم خرس طلائی جشنواره برلین که یکی از معتبرترین جشنواره های سینمائی ست را به دست آورده  و نمایش آن با استقبال تماشاگرهای خارجی هم روبرو شده است. هرچند بعد از کسب خرس طلایی به عنوان بهترین فیلم جشنواره  و خرس نقره ای برای مجموع بازیگران آن، این سوال برای من به شخصه به وجود آمد که موفقیت آخرین ساخته فرهادی و  توجه ویژه به آن چه قدر متأثر از حکم جعفر پناهی و جو حاکم بر جشنواره برلین بوده ؟ جشنواره ای که در سالهای گذشته تبدیل به یکی از سیاسی ترین جشنواره های فیلم شده است. تماشاچی نا آشنا با فرهنگ و سنت های رایج در ایران چگونه می تواند با فیلمی که به نظرم به شدت بومی ست اینچنین ارتباط برقرار کند؟

اما من به شخصه علیرغم تمامی موفقیت هایی که فیلم تا به امروز برای سینمای مان به دست آورده و به عنوان کسیکه سینمای فرهادی را دوست دارد و تمامی آثار او را  چندین و چند بار دیده و همچنان از تماشای دو  فیلم چهارشنبه سوری و درباره الی اش لذت می برد باید اقرار کنم که جدایی نادر از سیمین فرهادی را دوست نداشتم و  فیلم به نظرم تا حدودی شعاری و نچسب آمد. سپیده درباره الی برایم بسیار باور پذیرتر و ملموس تر از سیمین در جدایی نادر از سیمین بود و به نظرم این باور پذیری هم هیچ ارتباطی با بازی بازیگران آن ندارد. چه گلشیفته فراهانی در درباره الی و چه لیلا حاتمی در جدایی نادر ... برای خلق شخصیت های سپیده و سیمین سنگ تمام گذاشته اند. اما شخصیت پردازی شخصیت های درباره الی علیرغم تعدد شخصیت های آن به نظرم حساب شده و باور پذیرتر از شخصیت های جدایی نادر از سیمین بود و تماشاگر در هنگام تماشای درباره الی با سپیده و داستانش همراه میشود و می خواهد برای پیدا کردن الی به قلب دریا بزند اما در هنگام تماشای جدایی نادر از سیمین تماشاگر در طول فیلم فاصله خود را با شخصیت های آن حفظ می کند. نمی دانم این حفظ فاصله چه قدر از سوی فرهادی تعمداً در نظر گرفته شده تا تماشاگر در طول فیلم تنها به عنوان یک ناظر بیرونی باقی بماند و قضاوت هایش در ارتباط با شخصیت های فیلم و موقعیت هایی که در آن قرار گرفته اند به عنوان یک شخص سوم باشد نه بیشتر. خنده های گاه و بیگاه تماشاگران در طول فیلم مثلاً آنجا که حجت از فرط استیصال به سر و صورت خود میزند، به نظرم ناشی از این فاصله و عدم باورپذیری شخصیت هاست. 

جدایی نادر از سیمین همچون فیلم های قبلی فرهادی فیلمی ست اخلاقی که محور اصلی آن بر صداقت و راستگویی استوار است. از مژده چهارشنبه سوری که در انتهای فیلم به خیانت و دروغگویی شوهرش پی می برد و از استیصال به آغوش پسرکش پناه می برد گرفته تا سپیده ای که برای رهایی ِ عذاب وجدان جمع دوستانش از گفتن واقعیت به نامزد الی روی بر می گرداند و  در آخر ترمه ای که به خاطر پدری که همیشه در زندگی اش الگویی از راستی و درستی بوده مجبور به دروغ گفتن می شود همه و همه جامعه آشفته ای را نشان میدهد که آدم هایش مدام در حال انکار واقعیت و حقیقت های زندگی شان هستند. فرهادی در آخرین ساخته خود علاوه بر به تصویر کشیدن تقابل دو طبقه متوسط مدرن و طبقه فرودست سنتی که مرزهای چندان مشترکی با هم ندارند طبقه متوسطی را به تصویر می کشد که در بسیاری از مواقع سردرگم است و هنوز به ثبات نرسیده  و مدام مرزهای اخلاقی اش در حال تغییر است. سیمین نمادی از طبقه متوسط مدرن که پیانو می زند و  به دنبال ترک ایران است و نادر نماد طبقه متوسطی ست که هنوز به بسیاری از سنت هایی که سیمین از آنها دل کنده است، وفادار باقی مانده است. 
جدایی نادر از سیمین در مقایسه با فیلم هایی که این روزها سر در سینماهایمان را پر کرده است و  نمونه شان را می توان در اکران هم زمان  آخرین اثر فرهادی با این مثلاً فیلم ها هم دید، یک سر و گردن بالاتر است اما به نظرم درمقایسه با آثار قبلی فرهادی گامی به جلو محسوب نمی شود.

سکانس برگزیده: سکانسی که ترمه در  دادگاه به خاطر پدرش مجبور به دروغ گفتن میشود و در سکانس بعد ترمه ای را می بینیم که سرش را بر شیشه ماشین گذاشته و آرام اشک می ریزد. دستی ترمه را از دنیای معصوم کودکانه اش به دنیای بی رحم بزرگسالی هول داده است و این دست، دست همان پدری ست که سالها برای ترمه حکم ستون محکم صداقت و راستی دنیای کودکانه اش را داشته است



1 نظرات:

Mohammad Sadegh گفت...

1: این مساله که بینندگان جدی سینمای ایران از دیدن فیلم تازه فرهادی ذوق زده شده اند حرفی نیست اما گفتن این که جشنواره برلین و داورانش تحت تاثیر وقایع اخیر و بخصوص قضایای جعفر پناهی خرس طلا را پیشکشِ جدایی... کرده باشند بی انصافی است.
2:این که درباره الی و چهارشنبه سوری رابیشتر دوست داشته باشید حق شماست اما نظر من کاملا مخالف نظر شماست. فرهادی از اولین ساخته اش تا به حالا پیشرفتی پله پله داشته. فیلم های اولیه او روایتی کلاسیک دارند با فیلم نامه هایی که نقطه ی عطف ساخته هایش هستند. از فیلم چهارشنبه سوری به بعد تحول اساسی در سینمای فرهادی به وجود می اید و آن آزمون و خطا برای دست یافتن به روایت هایی بدیع است.
3: فیلم درباره الی با آن شروع جذابش نیم ساعت تمام بیننده را به نبال خود می کشد تا قصه اش را آغاز کند. در پایان هم فیلم تبدیل می شود به یک فیلم معمایی. یعنی انچیزی که اصلا در مغز فرهادی هم نبوده.
4: بازی فرمی با روایت از ابتدای تاریخ سینما و از فیلم های اولیه وجود داشته است. جند سالی هم هست که کارگردانان دنیا سعی در تحول روایت کلاسیک دارند. بهترین فیلم ها ی جشنواره ها ی دنیا هم معمولا ازبین این نوع فیلم ها انتخاب می شوند. فرهادی هم در جدایی...دست به تجربه ای از این نوع می زند. فیلم راویان متعددی دارد و هر سکانس از دید فردی روایت می شود. برخی وقت ها حتی هر سکانس خود چند راوی دارد. این بازی با فرم در اولین تحربه خیلی هم خوب از آب در نیامده . مشکلات کارگردانی و تدوین و حتی فیلمبرداری دارد اما بازی بسیار خوب بازیگران با فیلم نامه ی جذاب و عالی فرهادی مانع می شود در نظر اول این عیب ها به چشم بیاید.
5: به نظر من بهترین سکانس ها ی فیلم در دادگاه می گذرد. دادگاه محلی است که بیننده درست مثل قاضی انچه شخصبت ها گفته اند را شنیده و حالا باید قضاوت کند. نکته مهم در روایت فیلم درست همینجاست. بیننده دانای کل نیست که از همه چیز خبر داشته باشد. بیینده همانقدر می داند که قاضی می داند و از همین منظر هم باید قضاوت کند.
6: بعد از دیدن سکانس های دادگاه خدا را هزار مرتبه شکر کردم که قاضی نشدم.

ارسال یک نظر