امید یعنی پیروزی



این روزها نا امیدی، سیاهی، بی حوصلگی، غم، یأس از در و دیوارهای شهر می باره. این رو میشه به وضوح در تمام شهر و چهره تک تک آدم های اون دید. حرف سیاه نمایی و این حرف ها نیست. آدمیزاد به امید زنده است و امید رو از شهر و مردمانش گرفته اند. فشارهای داخلی هرروز داره بیشتر و بیشتر میشه.  هرچی عقب تر میریم انگار دایره فشارها و محدودیت ها رو تنگ تر و تنگ تر میکنند. مردم هیچ چشم انداز روشنی از فرداشون ندارند چه برسه به آینده ای که کمی دورتر باشه. چه طور میشه "امــیــد" رو  دوباره به دلهامون برگردونیم و چه طور می تونیم از " شادی های" کوچیک حداقل برای خودمون و اطرافیانمون" دلخوشی های" هرچند کوچیک بسازیم؟ چه طور می تونیم شرایط رو به نفع خودمون تغییر بدیم و نزاریم این بارقه های اندک "امید به زندگی در دلهامون" با " سردی و سرکوب های این روزها"  از بین بره؟
 یکی از دوستان پیشنهاد داده که بیایم در وبلاگ هامون موج زندگی راه بندازیم و در باره اون بنویسیم.  از  آینده ای که قراره در پس این ظلمت و تاریکی به  روشنی و سپیدی برسه.  به نظرم ایده خیلی خوبیه. لااقل من یکی که خیلی نیاز دارم به این بازگشت به زندگی. گفتم این ایده رو اینجا هم بنویسم تا بقیه دوستان هم اگر مایل هستند، درموردش بنویسند. 

پی نوشت: وبلاگ دودینگ هاوس در این باره یه متن خوبی نوشته به نام: زندگی یا مبارزه؟

1 نظرات:

Unknown گفت...

احتمالن آخرش آدم متهم به سر خوشی و داشتتن دل خوش میشه. هیچ کس قبول نمیکنه حرفای امیدوارانه رو. کلن هر حرفی که درباره زندگی خوش باشه رو هیچ کس دیگه قبول نمیکنه!! بس که این موج سیاهی و پوچی همه جا رو گرفته.
با هر کی حرف میزنی سرشار از غم و غصه و درد شده. انگار هیچ وقت تو عمرشون رنگ خوشی رو ندیدن!!

ارسال یک نظر