دنیای کودکی



شاهین و یک سری از بچه های دانشگاه شان، مثل خیلی های دیگر که این روزها سعی می کنند به هر ترتیب سهمی داشته باشند- هرچند کوچک- در برداشتن  درد و رنجی که این روزها بر سر مردمان آذربایجان مان آوار شده است، هر روز با کمک های مردمی که جمع می کنند به روستاهای زلزله زده سر می زنند. دیشب مهمان مردم روستای ورزقان بودند. امروز صبح تعریف می کرد از مردم مصیبت زده ای که کمر خم نکرده اند در زیر مصیبتی که یکباره خانه هایشان را ویران کرده است. از مردمی می گفت که باوجود آنکه این روزها نیازمندند به مایحتاج روزانه شان، اما همچنان نگران ساکنین دیگر روستاهای زلزله زده هستند و مدام از کسانیکه برای کمک آمده اند می پرسند که آیا به دیگر روستاها هم سرزده اند یانه؟ که خبر دارند که به فلان روستا هنوز دمپایی نرسیده است یا به کنسرو غذا و آب نیاز دارند. از پیرزنی می گفت که هنگام گرفتن قابلمه ازشان از کوفته هایی که می پزد تعریف کرده و گفته خانه ها و روستا را که دوباره ساختیم، بیایید یک روز در همین ظرف ها برایتان غذای محلی می پزم. از مغازه دارانی می گفت که اجناس و اقلام موردنیاز مردم زلزله زده، را مجانی  با سخاوت اهدا می کردند یا از مرد راننده وانتی می گفت که از بعد از ظهر تا نیمه های شب پابه پای آنها مشغول به کمک بوده و  آخر هم نه کرایه ای گرفته و نه حتی راضی شده پول بنزینش را از کمک های نقدی که جمع کرده اند، بپردازند و قسمشان داده که مدیونند اگر در روزهای بعد هم خبرش نکنند برای رفتن به مناطق زلزله زده. 

دلم پر میزند این روزها برای رفتن به آذربایجان. برای اهر که می دانم این روزها، روزهایش گرم است و شب هنگام میشود مثل چله زمستان. برای خانه کاهگلی ای که چند روزی را تابستان  گذشته میهمانش بودیم و شنیده ام به کل خراب شده است.  دلم شور میزند برای بچه هایی که این روزها سقف بالای سرخود را از دست داده اند و  تنها مأمن گرمی که برایشان باقی مانده است آغوش پدر و مادرهایشان است اگر آن هم برایشان هنوز مانده باشد. به شاهین گوشزد می کنم اسباب بازی و دفتر نقاشی و مداد رنگی یادتان نرود. لباس هایی که برای بچه ها می خرید رنگ داشته باشد فقط رنگ های شاد. دمپایی هایی که می خرید رنگی باشند. رنگ های تند تند. دور رنگ های تیره و سیاه  را به کل قلم بگیرید. می گوید به چه چیزهایی فکر می کنی تو. زیر لب می گویم دنیای بچه های آذربایجان این روزها بیشتر از هرچیز به رنگ نیاز دارد. به امید. به اینکه بدانند دنیا همیشه هم اینقدرها  نامهربان نیست که این روزها نامهربانی می کند.

5 نظرات:

ناشناس گفت...

adam bazi vaghta az zende bodanesh ehsase sharm mikone...

ahmad rozbeh گفت...

درود بر تمامی آذربایجانی های با شرف که همیشه در کار خیر و انساندوستانه
از همه پیش دست ترند ،خدا رحم کند به مردم سانحه دیده .

K.M.A گفت...

زنده باد آذربایجان؛ پاینده باد ایران

ناشناس گفت...

درود بر مردم آذرآبادگان و همه اقوام بزرگ ایرانی

ناشناس گفت...

درود بر جوانان و دانشجویان با احساس و مسئول.
دوست عزیز من متاسفانه در یک سفر کاری هستم و شخصا نمیتونم کمک کنم ولی یک مقدار پول نقد برای کمک در نظر گرفتم که میتونم یک مقدارشو به این دوستان بدم. اگر ممکنه با یک امکان تماس به من بدین. من هرکاری کردم نتونستم ایمیل خودمو خصوصی برا تون بفرستم.
با تشکر

ارسال یک نظر