سونات پاییزی


فیلم سونات پاییزی اینگمار برگمن رو ندیده بودم. دیشب این فیلم رو دیدم و تو این چند ساعت سکانس به سکانس و لحظه به لحظه اش از جلوی چشمام رد میشه. بازی فوق العاده اینگرید برگمان در نقش مادر و لیو اولمن در نقش دختر. رنگ آمیزی پاییزی فیلم و موسیقی مسحور کننده اش.

و اوج فیلم سکانسیه که صورت مادر و دختر در یک قاب قرار می گیره و دختر داره از زخم هایی حرف میزنه که از کودکی اش به ارث مونده با خشم و نفرتی که در جزء به جزء صورت ایوا میشه دید:


مادر و دختر چه ترکیب وحشتناکیه. ترکیبی از احساسات و اشتباه ها و ویرانی ها
همه چیز به نام دوست داشتن و دلسوزی انجام میشه
مادر باید زخم هاش رو به دختر منتقل کنه
و دختر باید تاوان ناکامی های مادر رو بپردازه
تلخکامی های مادر، تلخکامی های دختر هم خواهد بود
انگار هیچ وقت بندناف بریده نشده
بدبختی دختر پیروزی مادر هست و اندوه دختر، لذت پنهان او!


و شارلوت (مادر) ناباورانه به نفرتی گوش میسپاره که در وجود دخترش به جای گذاشته. مادری که به خاطر کودکی بدون عشق و محبتی که داشته فقط یادگرفته احساساتش رو در موسیقی و نت ها ابراز کنه. مادری که اقرار می کنه هیچ چیز راجع به عشق، مهربانی، تماس و لمس کردن نمی دونه و می گه: «من هرگز رشد نکرده ام. چهره و بدنم پیر می شوند. خاطرات و تجربیاتی پیدا می کنم اما توی لاک خودم همانی هستم که بودم. گویی به دنیا نیامده ام.»

1 نظرات:

s.jahed40@gmail.com گفت...

سلام بنفشه عزیز . وبلاگ شما را تازه پیدا کردم همینطور اتفاقی و چه اتفاق جالبی .چرا که نقاط فکری مشترکی داریم در مورد فیلمها و... که هنوز مطالب قدیمی تر را نخوانده ام که حتما در شبهای آینده خواهم خواند . من سالها پیش فیلمهای اینگمار برگمن را دیده ام و شاید باورتان نشود که بگویم اولین بار کجا این فیلمها را دیدم ... کانال 2 تلویزیون در پیش از انقلاب یعنی سال 56 که مدیریت با ایرج گرگین بود و مجری علی حسینی , تقریبا همه ی فیلمهای برگمن را در شبهای دوشنبه هر هفته پخش کرد حتی فیلم جنجالی سکوت را بدون حذف سکانس های اروتیک که حتی در شوروی آن زمان هم با سانسور در سینما تک مسکو اکران شده بود ... لیو اولمن اینگرید برگمن و اینگرید تولین ... یادش بخیر و اینگونه عاشق برگمن و آثارش شدیم و کیشلوفسکی را هم در جشنواره فیلم فجر سال 68 کشف کردم و سه گانه اش به همراه فیلمی کوتاه در مورد کشتن که شاید دیده باشید و ژولیت بینوش نازنین با درخشش در آبی و بار هستی و ... بدینسان عشق ما به این عزیزان فلسفه و شعر و سبکی و یا بهتر بگویم سنگینی تحمل ناپذیر هستی ... باقی بمان وقتی ایمیل شما را دریافت کردم چون در این خلاصه نمی شود نوشت آدرس من : s.jahed40@gmail.com ضمنا وبلاگ شما فیلتر شده است و دشوار باز می شود ! چه باید کرد جز تحمل سنگسنی ... با ارادت و احترام خاص . جاهد

ارسال یک نظر